بهاریه ای برای بانوی بهار
به نام خدا
می بینی تکاپوی شهر را؟!...
می شنوی آواز بهار را؟!...
می خوانی ترنّم آغاز را؟!...
بهار؛ از پشت کوهسار، حرکت کرده و خود را به ما می رساند. صدای خانه تکانی ها تا هفت کوچه آن طرف تر هم می آید و جنب وجوشِ خریدِ «سین» هایِ سفره ی هفت سین، غوغایی در شهر به پا کرده!... مادرجان، مثل همیشه،
تسبیح به دست، آرام آرام در خانه راه می رود و با دستمال کوچکش، گرد و خاک همیشگی را از گوشه و کنار اتاق، پاک می کند. گرچه دیگر توان رفت و روب ندارد! اما سفره ی دلش، همیشه پهن است و از خاطرات سال های دور و نزدیک، برایمان می گوید. آغاز سال جدید را دوست دارم! خانه تکانی را نیز! این بار، امّا، حال و هوای دیگری دارم!... لب پنجره ی کوچک اتاقـــــــم می روم
و گلدان کوچک یاس را بو می کشم. یک نفَس عمیق!... همیشه حسّ دیگریبه این گُل و گُلدان داشتم!...
وای که چقدر این عطر برایم دلنشین و آشناست!... با خودم قرار گذاشته ام هرگاه این یاس های سپید و زیبا را در دست بگیرم، صلوات بفرستم!... اما این بار ناخودآگاه حس می کنم بگویم :
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا فاطِمَهَ اَلزَّهراء (سلام الله علیها) ... ناخودآگاه است دیگر!...
:: موضوعات مرتبط:
مذهبی،
حضرت فاطمه علیها السلام ،
فاطمیه،
،
:: برچسبها:
بهاریه ای برای بانوی بهار,